شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۹

بیست و شش

بارانی‌ات را که جا گذاشته‌ای, شب‌ها رویم می‌کشم و می‌خوابم. خواب تورا می‌بینم. در خواب, زنی را می‌نویسم که بارانی عشقش را روی خودش کشیده و می‌خوابد. تو می‌گویی چه قصه غمناکی. من خواب تو را می‌بینم.

هیچ نظری موجود نیست: