بچه که بودم کیهان بچهها داستانی چاپ کرد از دو تا مار که همدیگر را میخوردند. شاید هم دو تا سنجاب بودند یا دو تا روباه. بیشتر تصویر آن داستان یادم مانده... یک حلقه از بدن دو تا مار/سنجاب/روباه بود که هر یک دم دیگری را در دهان داشتند. اگر تصورش خیلی برایتان سخت است میتوانید همین علامت رفرش بالای صفحه را در نظر بگیرید. اگر باز هم تصویری انتزاعیتر میخواهید، فقط کافیست یک لحظه از زندگیتان را در جمهوری اسلامی ایران به یاد بیاورید. دایره یین و یانگ در ایران زر مفت است. اینجا ما همدیگر را میخوریم؛ کسی هم اعتراض چندانی ندارد. چون همانطور که دارد خورده میشود در حال بلعیدن کس دیگری است. هیچ کس نمیتواند بگوید در این حیات وحش چه کسی برندهتر است. فقط یک جایی میرسد که خیلی داروینی از خودتان میپرسید که در این تنازع بقا بالاخره چه کسی نجات مییابد؟
فکرمیکنم آن بسیجی که اولین گلوله را شلیک کرد هم همین سوال را ازخودش پرسیده بود.
فکرمیکنم آن بسیجی که اولین گلوله را شلیک کرد هم همین سوال را ازخودش پرسیده بود.
۳ نظر:
این از دوتای دیگه سر تر بود
کلا دمت گرم
yadame. mar bood.
inja ro az poste yeki az doostam dar facebook peida kardam. kheili be delam neshast.
ارسال یک نظر