جادهها مرا میخوانند
کوچهپس کوچههای تاریک-روشن اسم مرا در گوش باد آواز میکنند
شهرهای ندیده برایم سلام میفرستند
در خیابانی که منتظر من است
خنده در هوا میرقصد و آرام بالا میرود
تنها خجالت نمیکشند
میشود نفس کشید و سینه را از عطر گردنت پر نگه داشت
میشود بیواهمه در تو در هم پیچید
من ولی پشت به همه نجواها و سرودها
به جادههایی غریبه خیرهام که هیچ کس را به هیچ کجا نمیرسانند
که تو را به من نمیرسانند
که تو را به من نمیرسانند
که تو را به من نمیرسانند